شهربازی
سلام دختر گلم از امروزت بگم:چند روز خیلی بد غذا شدی و فقط اگه ماکارونی باشه میخوری و اصلا
غذای دیگه ای لب نمیزنی و داد من به هواست اعصابم بهم میریزه.نمیدونم شاید تقصیر
بابایی...........تنقلات میخری و شما هم فقط با شیر کاکایو شکلات صبحانه و بستنی سیر میشی.بابا میگه
حساس شدی نمیدونم شاید...........خلاصه نه ناهار و نه شام درست و حسابی نخوردی؟؟/من
ناراحتو تو هم میگی چرا گیر میدم نخوردم که نخوردم..............چی بگم .انشالا وقتی بزرگ شدی این
مطالب را بخونی و متوجه بشی که چه کردی.......بگذریم ساعت 8بابایی که اوضاع را ناجور دید تصمیم گرفت
مارا بیرون ببرد و رفتیم تا شهر بازی ستاره جنوب و اونجا کمی از اعصبانیتم کم شد و تو هم قول دادی تا غذا بخوری و رفتیم داخل شهر بازی و شما هم بیشتر بازی ها را رفتی و چند تا شانسی هم انتخاب
کردی و یک گربه کوچولو سیاه را بردی و کلی ذوق کردی ومنم از خنده و شادی تو خوشحال شدم و
بابایی هم میگفت از دست شما.............چند ساعت قبل زمان زمین را بهم ریختید حالا ..........
بقیه عکسها در پست بعدی بدلیل ویرایش.