ریحانه با 4قلوها......
سلام گل دختری بعد چند وقت امروز پست جدید را گذاشتم...
امروز از صبح ساعت 8سرویس کار اومدند تا ساعت 2بعد از ظهر .وقتی از مدرسه اومدی فکر کردی ناهار نداریم چون تعمیر کار هستند ولی سریع غذات را ریختم وشما هم به شوق خوردن شکلات صبحانه چند قاشق خوردی .
بعد غذا رفتی سراغ عروسکات که دیدم 4تایی را رو تخت خوابیدند و تو هم کنارشون مثل مامانا خوابیدی و میگی یواش بچه هام خوابند منم از فرصت استفاده کردم و چند عکس گرفتم و در اخر میذارم.
خلاصه همسایه جدید تماس گرفتند که بریم خونشون تا تعمیر کارا برند ما هم تا تصمیمبگیریم که بریم یا نه تعمیر کار خداحافظی کردنددیدم سر و ته کار هم اومده خدا را شکر دیگه انشالله فردا راحت میخوابم.
بالاخره رفتیم و با همسایه جدید هم اشنا شدیم.خانمی خوبی بودند ساده و بی ریا.یه پسر کوچولوی 3ساله هم داشتند که خیلی شبیه مجتبی برادر زادم بود.خدا حفظش کنه.
بریم سر وقته عکسها.................................
حالا چند عکس هم از روز های قبل..........................
عزیزم ارزوی من موفقیتت در تحصیل و در تمام مراحل زندگیت.