ریحان طلایی
سلام عزیز دل مامان.دردت به جونم.امروز ساعت ٨ بیدارت کردم که بریم واکسن ورودبه مدرسه را بزنی .چون نزدیک منزل بود ازانس زنگ نزدم ولی منتظر تاکسی شدیم چون شما گرمای هوا را بهونه کردی ولی تاکسی خبری نشد پیاده راه افتادیم از شانس تو نزدیکیهای خانه بهداشت مهرسا باباباومامانش را دیدیم که اونها هم دنبال کار دخترشون بودند البته قبلا واکسن زده بودند وبرای سنجش میرفتند ولطف کردند مارا جلوی در خانه بهداشت رسوندند.خلاصه رفتیم داخل یه خانم بلا نسبت بد اخلاق قطره را ریخت و واکسن فلج اطفال ٣گانه را زد.کمی ترسیده بودی ویه ذره هم گریه کردی.....مامان به قربونت بره که میگی مامان زورگو چرا واکسن زدی چون اذیتت کرده بودم حالا هرچه میگم عزیزم واسه سلامتیته اول باور نمیکردی خلاصه گوش ما را بریدی اونوقت راضی شدی که بخاطر خودت بودهخدا را شکر با شربت بروفن زیاد تب نکردی وبا پازلی که خریدی سرگرم شدی امروز ناهار سوپ جو درست کردم وشما دختر ناز چون کمی سرفه میکنی خوردی البته زیاد نه ٥قاشق.بعدش هندوانه خوردیم چون خنکه واسه تبت خوبه نوش جونت عسل مامان.ها راستی کلی بازی کردیم با رنگ بند انگشتی هات عروسکم رو دیوار حموم...بعدشم بابایی اومد وصورتشا رنگ گردی...............عزیزم همیشه به خدا میسپارمت گل هستی.