فندق مامانی
شب خوش عزیزم.از حال وهوای امروز بگم.صبح ساعت 9بیدارم کردی مامان هواروشن شده پا شو صبحونه اماده کن لطفا حالا هرکی ندونه میکه چقدر صبحانه خور باشی.یه لیوان شیر دامداران همینو بس.خودتم میتونستی بر داری ولی بعضی موقع که من دلم میخواد بیشتر بخوابم شما هوس میکنی سر بسرم بذاری.....................امان ازدست شیطنتهات خسته بودم دل میخواست مثل قبلانا تا ساعت 2یا 3هروقت که خواستم بیدار شم ولی دیگه مادر بودن همین دردسرهای شیرین را داره دیگه چه کنیم...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟مامان جون چه کنم بهترین تفریح من خواب خواب خوابوخلاصه تا ساعت 3که سریال های من از شبکه pmc تموم شد شما به تماشای کارتون اسمورفا نشستی منم ساکت به کارم رسیدم وبه محض اتمام کارتنت مامان بیابازی کنیم وای که رفتی رو مخم .........................اخه عزیزم بعضی موقع فقط بهونه گیری میکنی که تنهام منا ببرید به شهر خودمون دوستام دل تنگ شدند وما باید جبران دوستات باشیم ......گلم اینجا هم دوست میشه پیدا کرد.هر چند کمی حق با تویه ملوسکم .خدا را شکر وقت ژیمیناستیک شد و سریع اماده شدی و رفتیم تا با تاکسی بریم ولی بابایی امروز زودتر اومدند وما را رسوندند.تا 5و5تو کانون بودیم بابا اومد و رفتیم بستنی توت فرنگی خوردیم وسریال عشق ممنوع از جم تیوی تماشا کردیم چون فیلم مورد علاقه منه.وخودتم دوست داری و یهو گفتی بابا گشنمه کباب بخر باباجونم رفتند و کوبیده گرفتن و شما با علاقه نوش جان کردی و بعد غذا نیم ساعت سرگرم بازی شدی تابابایی اخبار گوش کنه و منم تو حال خودم باشم اخه بعضی وقتا ادما دوست دارن واسه خودشون باشند ....واینم بگم اخر باهات خمیر بازی کردم و به بابا سپردمت وشما با هم تو اتاقت کاردستی درست کردید نقاشی کشیدید خلاصه خوش بحالت شدوووو.......................................عزیزم امروز کمی بد اخلاق بودم انشاللا ازم رنجیده نشده باشی.قربونت برم که مثل قوی زیبایی لا لا کردی.