بادکنک فروش
در یک شهر بازی پسرکی سیاه پوست به مرد بادکنک فروشی نگاه میکرد.بادکنک فروش برای جلب توجه یک بادکنک قرمز را رها کرد تادر اسمان اوج بگیرد و بدین وسیله جمیعتی از کودکان را که برای خرید بادکنک به والدینشان اصرار می کردندجذب خود کرد .سپس یک بادکنک ابی و همین طور بادکنک زرد و بعد ان بادکنک سفید را به تناوب و با فاصله رها کرد .بادکنک ها سبکبال به اسمان رفتند و اوج گرفتند سپس نا پدید شدند.پسرک سیاهپوست هنوز به تماشا ایستاده بود و به بادکنک سیاه خیره شده بود!تا این که پس از لحظاتی به بادکنک فروش نزدیک شد و با تردید پرسید ((ببخشید اقا!اگر بادکنک سیاه را هم رها میکردید ایا بالا میرفت؟))مرد بادکنک فروش لبخندی به پسرک زد و نخی را که بادکنک سیاه را نگه داشته بود برید و بادکنک به طرف بالا اوج گرفت وپس از لحظاتی گفت ((پسرم ان چیزی که سبب اوج گرفتن بادکنک میشود رنگ ان نیست بلکه چیزی است که درون خود بادکنک قرار دارد.))زندگی هم همینطور است چیزی که باعث رشد ادم ها میشود سن ، شهرت ، ثروت ، رنگ و ظاهر انها نیست .مهم درون ادمهاست که تعیین کننده مرتبه و جاهگاهشان است و هر چه قدر ذهنیات ارزشمندتر باشند.جایگاه والاتر و شایسته تری نصیب ادم میشود.تقدیم به پسرک سیاه پوست.