ریحانه جونریحانه جون، تا این لحظه: 17 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

ریحانه و حنانه قلب مامان بابا

سفر تابستانی

1391/6/5 13:42
نویسنده : مامان فاطمه
483 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر شیطونم .دیروز بعد از ١١ روز مسافرت به خونه رسیدیم حسابی خسته و کلافه.کلافه

ریحانه جون سرما خورده و خیلی اذیت میکنه تو سفرم همش اتیش میسوزوند.نیشخندنیشخند

معمولا وقتی به سفر میریم بعد برگشت تا ٢>٣روزی خسته ایم تا عادت کنیم چند روزی طول میکشه!!!خنده

در کل سفر خوبی بود................لبخندچشمک

حالا از سفر بگم>.......روز ٢٧مرداد به سمت اصفهان حرکت کردیم شب منزل خاله ریحانه مامان ٣ تفنگدار موندیم و بچه ها کمی بازی کردندو  ریحانه نسبتا خستگیش در رفت .فرداش که باید حرکت میکردیم ریحانه دلش میخواست بمونه ولی راه رفتنی را باید رفت.خلاصه ساعت ٤ عصر به خونه مامان رسیدیم و بچه ها منتظر بودند دختر خاله و دختردایی پسر خاله ها خلاصه چون مسافر بودیم روزه را خوردیم چشمک

شب شنبه تولد پسر دایی ریحانه جون بود و افطاری دعوت شدیم خونه داداش علی البته رفتیم به یه منطقه خوش اب و هوا .دستشون درد نکنه عجب افطاری بود حسابی چسبید و شب خاطره انگیزی شد.لبخند

شنبه شب افطاری منزل بابای شوهری دعوت شدیم .....ما بودیم و برادر شوهر اولی با خانم و بچه ها .چشمکاون شب ریحانه خیلی اذیت کرد بهونه گرفت کلی گریهکرد علتش را نفهمیدیم شاید باباییش تنهاش گذاشته بود .................؟؟؟؟؟؟؟متفکر

خلاصه خواهرها از تهران و اصفهان اومدند و.....روز عید فطر به ییلاق خواهر بزرگه رفتیم و من دندون درد داشتم ولی بااین اوضاع خیلی خوش گذشت لبخندشوهری و ریحانه نیومدند؟؟؟!!!!!عصبانیعصبانی

٢روز بعد دعوت داداش بزرگه در ییلاق داداش علی که حسابی عالی بود جای همه خالی جیگری به رگ زدیم خوشمزههرچند این دفعه ریحانه نبود ولی باز خوش گذشت چون ریحانه منزل عمو موندند .ما هم تسلیم دستورش.چشمکخیلی روز خوبی بود .انشالا روزهای خوش همیشه تکرار شود.چشمک

در کل این ١هفته به حدی سریع گذشت که اصلا متوجه هیچی نشدیم.......با همه خوشیهاش و بدی تموم شد .

ریحانه هم روزهای پایانی اصلا دلش نمیخواست به بندر برگرده و میگفت ١هفته بمونیم بابا بیاد دنبالمون یا خودمون باهواپیما میریم ولی دیگه نشد چون ریحانه بدونباباش تحمل نداره و بهونه میگیره .کلافه

در پست بعدی عکسها را قرار میدم.نیشخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

زینب
5 شهریور 91 14:35
همیشه به سفرهای خوب خوب ، خوش بگذره و سلامت باشین


ممنون مامان دیانای عزیز
گلهای زندگی
5 شهریور 91 15:53
عمه جونهفته خیلی خوبی بود به ما که خیلی خوش گذشت
خیلی هم دلمون تنگ شد برا ریحانه گلی



اره عزیزم به ماهم همینطور دلم خیلی گرفته .خیلی خسته ام اگه ریحان بذاره فقط میخوابم ولی ...
مامان آمیتیس
5 شهریور 91 16:39
سلام. همیشه به گردش و شادی
مامان محمد و ساقی
5 شهریور 91 21:06
سلام.خوبین؟
ایشا... همیشه به گردش و خوشی
پس شما خاله سه تفنگدار هستین؟

میگن بچه ها که بزرگتر میشن مسافرت آسون تر میشه.ریحانه جون حتما" خسته ی راه بود.
روزگارتون شاد


سلام مامانی عزیز .بله سه تفنگدار جیگرای منن.ریحانه جونم قلقیه باید با سازه اون برقصیم ..........................
مونا
6 شهریور 91 15:43
خدا رو شکر ننوشتی دندونت چطوری خوب شد
ته عصمت د شکر


خلی عاشق کو همه چیده نمیسنن کو........................................
مونا
6 شهریور 91 15:43
خیلی خوش گذشت.زود به زود بیاین اینجا


خیلی ممنون ...............................................................................................................................................
مادر کوثر
7 شهریور 91 16:07
به به به سفر بخیررررررررررر همیشه به شادی ببخشید من اول عکساشو دیدم بعد ماجراهاشو خوندم همه ی دخترا بابایی هستن
یاس
11 شهریور 91 16:21
دختر گل بازم شیطونی کن.ما مامانها واسه همین اینجاییم دیگه که از دست شما قلقلیها کف کنیم
مامان نيما
16 شهریور 91 11:39
معلوه سفر خوش گذشته .چه خوب كه از تعطيلات استفاده كرديد برا بچه ها هم خوبه
ilijoon
18 شهریور 91 1:59
هميشه خوش باشيد وجاهاي خوب بريد


ممنون عزیز